نویسه جدید وبلاگ

متن نویسه...

اصلا نميدونم چرا اما ....................... نميدونم

احساس پوچي نه اما تنهايي، تنهايي نه اما نميدونم چيه که به وجودت رخنه ميکنه. حس میکني که پر شدی از خلأ. خواستار رهايي از اين حس، آروم چشماتو ميذاري گوش دلتو به آهنگي ميسپاري که انگار با خون و گوشت و پوستت عجين شده. وقتي گوشش ميدي نميدوني چرا اما نميتوني ذهنتو متمرکز اطرافت کني. انگار، انگار که جادو ميشي باهاش، آره درسته اين خيلي مناسبه انگار که باهاش جادو ميشي ديگه توي اونجايي نيستي که هستي.فکرت فقط پي اين ميره که رو ابرا يه جاي زيبا يا شايد کنار يه درخت تنومند و کهن هستي که شاخه هاش يا دستاش آروم آويز شده که دلتو رو دستش بگيره و دو دستي تقديمش کنه اونا معني اين چيزا رو بهتر از من و شما فهميدن اونجا کنار اون درخت رود آرومي هستش که اگه ساعت ها و اگه مبالغه نشه سالها به نظارش بنشيني اصلا خسته نميشي ميدوني چرا چون نشوني از اون داره

اونجا گل به تعظيم اون سر فرود آورده چمنا رو به سوي اون قد بر افراشتن اونجا يه سجاده از دشت داري سرشار از صداقت ذرات نور دونه تسبيحاي کوچيکين که زير انگشتانت مي غلتن سر بر مهري از مهر خم ميکني تا تواضع رو با همه ي وجود حس کني

آروم آروم چشم دلت به اون چشم ظاهريه ميگه ببار، امتناع نميکنه و يه دل سير ميباره اينجوري دشت دلت غرق آب ميشه اما عجب بارش سوزناک وغريبي. دشت خشک گونه هات سوزشو احساس ميکنه اما مثل زميني حريص بازم تا به هميشه محتاج بارشه. اينجا بازاريه که ناز و تمناتو واسه اون به بهاي بهشت ميخرن

يه چيزي زمزمه ميکنه رو به قبله وايستا نگاه ميکني دنبال قبلت ميگردي اينوره نه اونوره خب همه جاست يک آن به خودت مياي به قلبت نگاه ميکني،آها پيداش کردم مرکز وجودش اينجاست؛ قبله گاهت دلته اگه اونجا پيداش نکردي اينور و اونورم نيست

ميخواي بخوني اون نماز عشقو زيباي زيبا به بهترين نامش ميخونيش لبات داره اون اذکارو تکرار ميکنه و دلت به باور گرفتشون. از راه دل به اوج سفر ميکني هي نگاه ميکني ببيني توشه ات يادت نرفته، مبادا گم کني راهو، نقشه آوردي؟ به خودت نهيب ميزني من ميخوامش دلت به آسوني بدون نياز به نقشه ي مرسوم به دستِ دست راهو ميتونه پيدا کنه.آره دل ميدي و راهي ميشي عجب سفر پر زِ اعجازي تازه ميفهمي هنوز نشناختيش، چقدر راه مونده. به پاي وسعت توشه بر ميگيريو درک و فهم کسب ميکني

بازم ناکام از فهم درست سلام عشق رو تقديم ميکني. ميدوني چرا آخرش سلامه.؟ اين بهت ميفهمونه هر دفعه که بياي هنوز اولش و پايان نداره

اين سفرو چند بار تو روز ميريو بازم هر چي فکر ميکني و جمع ميکنيشون غنايم رو هنوزم بي چيزو سائلي اما لذت داره واست ادامه سفري که هر بار بيشتر ميبيني اعجازو









گزارش تخلف
بعدی